امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

باهوشم

سه روز تعطیلی اردیبهشت 90

در این ٣ روز ما اول برای دیدو بازدید به خانه عمه بابا صادق رفتیم تو هم پسره خوبی بودی . روزه دوم با بابا صادق به پارک رقتیم و تو کلی بازی کردی و دوست پیدا کردی . روزه سوم هم تیرازه رفتیم و بابا صادق کادو تولدت را پیش پیش خرید یک اسب با انتخابه خودت و یک عروسکه آندر تکن .و من هم برایت سه دست لباسه توپ خریدیم که اتلیه بپوشی . کیکت را هم سفارش دادیم راستی دو تا هم بازی فکری که دقتت را بیشتر کند هم خریدیم.که یکی میخ و چکش هست . یکی هم نخ  و مهره هست . خلاصه روزه تو بود و خیلی بهت خوش گذشت. ...
19 ارديبهشت 1390

حکایت نامت امیر علی مردانی

سلام امیر علی مامان .نی نی وبلاگ یک مسابقه که چرا نام فرزند خود را امیر علی گذاشتید را برگزار کرد. یادم می یاد خیلی اسمها از بچگی برای نینی خود انتخاب کرده بودم .مثل کیارش سام و ... اما وقتی خواستم نام تو را بگذارم .خیلی چیزها پیش آمد. اول مامان ننی خواب دید تو را علی صدا میکردم اما باز من نمی خواستم تو را علی بگذارم تا اینکه خواب دیدم دست کودکی که را ه می رود را گرفته ام  و به دربه مکه میزنم و به تو می گویم اینجا خانه فاطمه زهراست و به او می گویم این بچه نامش علی هست . من و بابا در سالروزه ازدواج علی و فاطمه زهرا ازدواج کردیم و فامیلی تو هم مردانی است و مردونگی و بزرگی را علی به یادمان می اورد و برای کامل شدن فامیلی تو و با توجه ...
19 ارديبهشت 1390

تولد مامان ندا

پسره نازم .امروز تولد مامان نداست و تو و بابا برایم گل و کلی کادو خریدید.خیلی از هر دو شما ممنونم .تا جبران کنم. دوستتان دارم و کسانی که یادم بودند و برایم تبریک فرستادند.از همگی شما دو ستان ممنونم. دوستتان دارم. این هم گل شما   ...
14 ارديبهشت 1390

یک خوشحالی برای یک پدر و مادر خوشبخت

سلام به امیرم . دیروز که بابا برای خرید مجله شهرزاد رفت دید که عکس تو را در بچه های الکترونیک مجله شهرزاد چاپ کرده و به من زنگ زد و من و تو نه با دایی نوید داشتیم به خانه مامان زری می رفتیم سره راه یک مجله خریدیم و عکس تو را دیدیم و به همه گفتیم و خیلی خوشحال شدیم . امیدواریم همیشه خوش شانس و موفق باشی .هم صدات دوم شد هم عکست چاپ شد .ما خوشحالیم به خاطره داشتن پسری مثل تو...................  این از طرف مامان ندا و                               این هم از طرف بابا صادق ...
14 ارديبهشت 1390

خدای بزرگ من

سلام پسره مامانی .امروز دلم خیلی گرفته بود اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم خدای من هم بزرگه.می دونی پارسال یک تولد حسابی برات گرفتیم اما امسال خانه مان خیلی کوچکتره و دیوارهای تاریکی داره بر ای عکس گرفتن . از پژوهشکده هوش زنگ زدند و وقت دادند و گفتند که تو را برای ارزیابی به انجا ببریم.و من تو را بردم تو در یک جا نمی ماندی و همش خانم دکتر را دنبالت می کشاندی و زود پی پی ات گرفت و به پشت در رفتی و من بیچاره مجبور شدم بشورمت و عوضت کنم . خلاصه تا دو هفته دیگه جوابش می یاد ................ و من منتظرم . ...
14 ارديبهشت 1390

تدارک تولد دو سالگی

سلام مامانی من .الان که دارم  این را می نویسم تو با مامان زری رفتی خانه خاله منیجه.به قول خودت . دیروز رفته بودم بوستان پونک برایت لباس برای اتلیه بخرم نامت را در روز جشن تولد اردیبهشتی ها نوشتم .عمو فروتن هم می اید کیک و یه جشن حسابیه .امید وارم خوشت بیاد. من و بابا خیلی خوشحالیم و دلخوشیمان شده تو و تو و تو امیدوارم همیشه قدر پدر و مادرت را بدانی که خودشان را وقف تو کرده اند . سعی کن دوستان واقعی تو اول خدا بعد هم پدر و مادرت باشند . در انتخاب دوست کسی را انتخاب کن که در عین دوستی غیبت تو را نکند و در مواقع سختی پشتیبانت باشد. ...
7 ارديبهشت 1390

موفقیتهای امیر علی

پسره مامانی من .در این دو سال بهترین کار و سر بلند بالا آمدن تو اول واکسنهایت بعد هم دندانهایت بودند. بعد به ارایشگاه کودکان و گرفتن لوح کوتاهی موهایت انجام شدن وبلاگت به نام خرگوش نفره دوم شدن در نی نی وبلاگ در مسابقه شعر خوانی چاپ شدن عکست در مجله شهرزاد بردنت به پژوهشگاه هوش کودک و تست گرفتن از تو برای تولد امسالت از اتلیه سها وقت گرفتیم تا چه بشود..... خلاصه هنوز دو سالت نشده کلی شانس و موفقیت داشتی و برنده بودی امیدوارم همیشه در تمامی مراحل زندگی پیروز باشی........... خیلی دوست داریم   ...
5 ارديبهشت 1390

مروری بر دو سال گذشته امیر علی

شمارش معکوس تا تولد دو سالگی امیر ماااااااااااااااااااااااااااااااااااا چه روزهای ما با تو به سرعت گذشت و ما یک سال دیگر به پیری نزدیکتر شدیم . همه بزرگتر ها می گفتند بچه ها زود تر از انچه ما فکرشو بکنیم بزرگ می شوند. و چه زود گذشت. علایق : بازی : سرسره .بازی فکری دوستان : هلیا .مامان زری غذا : در واقع هیچ . اما قورمه سبزی را دوست داری زمان حرف زدن : ده ماهگی به را ه افتادن : یک سال و یک ماه دندان در اوردن : ۵ ماهگی قد : ۸۴ وزن : ۱۰:۵۰۰ شعر اهنگها و قصه زیاد بلدی و با خود می خوانی تا ده به فارسی و انگلیسی و الفبای انگلیسی تا اخرش تمام اطراف خود را به خو بی شناخته و درک و...
4 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد